اسلام; قبل از هجرت و بعد از آن
هنگامي که دعواي پيغمبري محمد بالا گرفت، اولين کسي که به وي ايمان آورد خديجه يعني همسر تاجرش بود. خديجه با نمايشي که محمد در منزل برايش اجرا کرد، يعني ادعاي ديدن فرشتگان در حاليکه خديجه چيزي نميديد، شايد بخاطر آرامش بخشيدن به همسر ظاهراً ديوانه خود به او ايمان آورد و لقب اولين زن مسلمان را به خويشتن اختصاص داد. البته بعيد نيست خود خديجه هم در اجراي مقاصد شوهرش با او سهيم بوده باشد، اما کار من بررسي احتمالات نيست. همانطور که همگي ميدانند، در ابتدا تعداد اندکي از دوستان و آشنايان محمد به دينش گرويدند. محمد با استفاده از ثروت همسر و دوستانش به حمايت بردگان پرداخت و ديري نگذشت که بردگان، به اميد رهايي از ستم اربابان خويش، به اسلام روي آوردند.
تجار و حاکمان مکه از رشد روز افزون دين جديد نگران گشته و در صدد توقف آن بر آمدند. محمد که جان خود و رهروانش را در خطر ميديد، بر آن شد تا معجزه اي به مردم خويش بناماياند. اما چه معجزه اي ؟ هنگاميکه خدايي و پيغمبري اي در کار نباشد، معجزه اي هم در کار نخواهد بود. پس اشعاري که ظاهراْ کلام خدا بودند را بعنوان معجزه خويش معرفي نمود، تعداد اندکي ايمان آوردند. موفقيتي بزرگ در مدت زماني کوتاه! براي کسب پيروان بيشتر، زمان و تبليغ بيشتري لازم بود اما اذيت و آزاري که مردم مکه به پيروان و خودش روا ميداشتند هر روز بيشتر و طاقت فرسا تر ميشد. محمد که فاقد قدرت لازم براي مبارزه بود با کفار نازنين از در مسالمت و مدارا وارد گرديد: هان بگو اي کافران. من معبود شما را نمي پرستم. و شما هم پرستندگان معبود من نيستيد. و من پرستنده آنچه شما مي پرستيد نيستم.... شما را دين شما. و مرا دين من.(۱) اما گوش مبارک کفار به چنين حرفهايي بدهکار نبود.
چندي بعد پيروان محمد از آزار کفار به ستوه آمدند. دستور هجرت به مدينه صادر گرديد، بار و بنديل خويش ترک اشتر گذاشته هجرت فرمودند. شهر مدينه با تشريف فرمايي پيغمبر خدا و يارانش غرق نور و شادي گرديد - مرگ عمش! - و همه مردمش بدين دين مقدس ايمان بياوردند.
سالها بعد که دين مقدس اسلام داراي قدرتي گرديد، محمدي که تا چند سال قبل اسلام را دين صلح و آزادي ميناميد اشعار ديگري سرود که بر عکس شعر چند سال قبلش از موضع ديگري صحبت ميکرد: هر کس جز اسلام دين بخواهد از او پذيرفته نيست.(۲) و يا " آيا ندانسته اند که هر کس با خداوند و پيامبر او مخالفت ورزد، آتش جهنم نصيب اوست که در آن جاودانه ميماند، اين خفت و خواري بزرگ است.(۳)
وضعيت دگرگوني بود، خداي محمد قدرتمند شده و ميخواهد از بندگان نافرمانش انتقام بگيرد و، ميفرمايد: هر کس جز اسلام دين بخواهد از او پذيرفته نخواهد شد و جاي مخالفين جهنم است.
فکر ميکنم توانسته باشم دو رويي محمد را برايتان روشن بسازم. خدايي که تواناتر از همه است، هنگامي که قدرتي در دست ندارد دم از صلح ميزند و پس از چند سال که قدرتي بدست مياورد دين ديگري را نمي پذيرد و به جنگ با کفار ميپردازد.
اگر دادگاهي به بررسي حقايق بپردازد، مطمئناْ چنين شواهدي را رد نخواهد نمود. دلايلي که خيلي ها بهتر از من بهشون واقفند...
بدرود!
منابع:
۱) قران، سوره الکافرون
۲)سوره آل عمران آيه ۸۵
۳) سوره توبه آيه ۶۳
گاهي اوقات انسان جهت حفظ بعضي چيزها دست از انجام بعضي کارهاي مورد علاقه خود بر ميدارد. بگي نگي من هم انسانم! ديرگاهي نتونستم توي اين وبلاگ بنويسم و البته دليلش رو هم عنوان کردم. فکر ميکردم با اينکارم ميتونم خاطر عزيزي رو شاد بسازم پس تصميم گرفتم ديگه ننويسم. همان شد که مطلب قبلي رو که حاوي شعري از مولانا بود رو نوشتم اما حيف... تصميمش به رفتن بود و مطالب من بهونش و بلاخره هم رفت.
حالا که تنهام گذاشته، منم نميخوام مثل اون بيوفا باشم و خودم رو تنها بذارم. پس مينويسم و افکار، به قول اون احمقانه و پوچ، ام رو به گوش همه ميرسانم. سر فرصت مطالب جديدم رو خواهم نوشت. البته اين سر فرصت مثل فرصتي نيست که واسه جواب دهي به نظرات خواسته بودم. اينبار حتميست.
پس تا سرفرصت!